سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام آقا. یه جورایی بغضی تو گلوم گیر کرده. لامصب نمیشکفه راحت شم. می فرمایی چی؟ می گی به من چه؟ یعنی تو اینو میگی؟!... اما نه!  تو خیلی آقاتر از این حرفایی!...

راستی آقا. چقد تو کوچه های جمعه باید به دنبالت برگردم؟! ... کجا پنهان شدی که پیدات نمیکنم. خسته شدم آقا..

اصلا بیا یه بازی دیگه بکنیم. قایم موشک بسه دیگه. یعنی از مادر مهربونت فقط این قایم شدن رو یاد گرفتی؟؟؟ ... فدای غریبی تو و مادرت آقا...!

 


نوشته شده در  سه شنبه 85/2/26ساعت  9:49 عصر  توسط عبدالرحیم سعیدی راد 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
غزل - نامه
برای امام خمینی (ره)
دیدار شعرا با مقام معظم رهبری در سال 88
ادامه مجالهای کوتاه
[عناوین آرشیوشده]